یازده ماهگی السا
باورم نمیشه به این زودی دخترکم دوران نوزادی رو پشت سر گذاشته و وارد دوران شیرین کودکی میشه یادش بخیر پارسال این موقع لحظه شماری میکردم تا هر چه زودتر کوچولوی نازم رو تو بغل بگیرم و الان یازده ماه مثل برق و باد گذشته ،خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتنش و همه ی روزهای خوبی که به یمن قدمش داشتیم.
دخترک ابریشمین من یازده ماهگیت مبارک
کار جدید این ماه السا تلاش برای ایستادن بدون کمک هست با چنان جدیت و پشتکاری این کار و انجام میده که آدم رو سر ذوق میاره ، صبح که از خواب پا میشه اولین کارش تمرین برای ایستادن هست و با هر بار افتادن بدون اینکه خسته بشه دوباره تلاش میکنه و وقتی موفق شد برای حتی چند ثانیه روی پاهای کوچولوش بایسته خیالش راحت میشه و میره دنبال بازی
دو تا دندون کوچولوش بزرگ شدن و موش موشک خونه ی ما رو تبدیل کردن به یه موش واقعی بطوریکه افتاده به جون دیوارهای خونه و دیوارها رو میخوره و اگه لحظه ای ازش غافل باشی با دهن گچی میاد سراغت ،آخه عزیزدلم لثه هاش اذیتش میکنه و دندون گیر و سایر لوازم به کارش نمیاد ولی مثل اینکه دیوار کارش رو راه میندازه
کلمات جدیدی هم یاد گرفته که با گفتنش قند تو دلمون آب میشه مثل : آپ ، ددر ، دس ، ده ، ماما ، عس ، بپ ،در و ... وقتی ازش میپرسیم ساعت چنده با صدای بلند میگه ده ، من و بابا فربد رو هم ماما صدا میکنه و وقتی میگه ماما خودمون باید تشخیص بدیم با کدوممون کار داره
علاقه ی زیادی به تماشای عکس داره و وقتی موبایل میبینه میگه عس ، عس تا عکسهای توی موبایل رو بهش نشون بدیم و کلی شیرین کاریهای دیگه.....
تولد یکسالگی السا جون هم بخاطر ماه محرم تو یازده ماهگی یا بهتره بگم قبل از تولد یازده ماهگی و زودتر برگزار شد و این ماه دو تا تولد داشتیم
نمونه ی دیوار خورده شده توسط موش موشک ما