الساالسا، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

السا دلبند مامان و بابا

یک روز برفی

پارسال که السا جون خیلی کوچولو بود تصوری از برف و برف بازی نداشت برای همین امسال من و بابا فربد یه روز جمعه تصمیم گرفتیم تا با السا بریم برف بازی و حسابی خوش بگذرونیم ولی با کمال تعجب السا کوچولو اصلا استقبالی از برنامه های ما نکرد و ترجیح داد تو ماشین بشینه و از دور ورزش مفرح اسکی رو تماشا کنه و ما هم دخملی رو همراهی کرده و تو ماشین نشستیم و برنامه های مفرحمون رو کنسل کردیم عکسهای زمستانی       ...
14 مهر 1395

پاییز دوست داشتنی

دخترم یک بهار و تابستان و پاییز و زمستان را سپری کردی بعد این همه چیز دنیا تکراریست بجز مهربانی. نازگلم قبل از اومدنت به دنیای من فصل پاییز رو دوست نداشتم و وقتی همه میگفتن پاییز فصل عاشقاست برام مفهومی نداشت تا اینکه خدای مهربون در دومین ماه از پاییز هفت رنگ تو رو به ما هدیه داد و من با دیدنت برای اولین بار در فصل پاییز عاشق شدم و با جون و دل معنای فصل عاشقی رو با تو لمس کردم. دومین شب یلدای السای ناز رو در کنار عزیزانمون متفاوت تر از هرسال جشن گرفتیم ، یلدای پارسال السا کوچولو یه نوزاد یک و نیم ماهه بود و امسال یه دخمل ناز که با شیطنت ها و شیرین کاریهاش شیرینی یلدا رو برامون چندین برابر کرد.... شب یلدای امسال در واقع گود بای پارتی...
14 مهر 1395

روزهایی که گذشت

از آخرین باری که به وبلاگ سر زدم زمان خیلی زیادی گذشته و مامانایی که جوجوهای همسن السا دارن میدونن با وجود کوچولوهای کنجکاوی که هر روز در حال کشف دنیای اطرافشون هستن ، نشستن و تمرکز کردن و نوشتن کار بسیار بسیار مشکلیه روزهای بی تکرار بعد از تولد یکسالگی السا جون مثل برق و باد گذشتن روزهایی که هر روزش با روز قبل و روز بعد کاملا متفاوت بودن چون دخترک کوچولوی ما هر روز با کارهای جدیدش ما رو غافلگیر میکرد. مهمترین پیشرفت السا کوچولو تو این روزها راه رفتن بدون کمک بود البته راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون کمک ، خاله ریزه ی خونه ی ما با قدم های کوچولوش ریز و فرز کل خونه رو در چشم برهم زدنی طی میکنه و یکی از بازیهای مورد علاقه اش تا به امروز ...
13 مهر 1395

جشن تولد یک سالگی

اولین جشن تولد السا جون به علت تلاقی با ماه محرم سی و پنج روز زودتر یعنی روز پنجشنبه نهم مهرماه هزار و سیصد و نود و چهار برگزار شد و از جشن تولدش یه خاطره ی شیرین برامون باقی گذاشت. تدارک جشن تولد در کمتر از سه هفته انجام شد چون من و بابافربد نمی تونستیم تصمیم بگیریم که تولد رو زودتر برگزار کنیم یا با تاخیر که بالاخره بعد از شور روز نهم مهرماه تصویب شد . اولین کار ، تم تولد بود که به خاطر اسم السا کوچولو تم فروزن رو انتخاب کردیم و مامان لیدا دست بکار شد و کلی چیزهای قشنگ برای کندی بار و تزیینات دیوار تهیه کرد ،انتخاب لباس که برای خودش ماجرایی شد از اونجاییکه لباس السا جون حاضری بود و من هم میخواستم لباسامون ست باشه پارچه گرفتم و دادم به خ...
3 اسفند 1394
2479 24 11 ادامه مطلب

یازده ماهگی السا

باورم نمیشه به این زودی دخترکم دوران نوزادی رو پشت سر گذاشته و وارد دوران شیرین کودکی میشه یادش بخیر پارسال این موقع لحظه شماری میکردم تا هر چه زودتر کوچولوی نازم رو تو بغل بگیرم و الان یازده ماه مثل برق و باد گذشته ،خدا رو شکر میکنم به خاطر داشتنش و همه ی روزهای خوبی که به یمن قدمش داشتیم. دخترک ابریشمین من یازده ماهگیت مبارک کار جدید این ماه السا تلاش برای ایستادن بدون کمک هست با چنان جدیت و پشتکاری این کار و انجام میده که آدم رو سر ذوق میاره ، صبح که از خواب پا میشه اولین کارش تمرین برای ایستادن هست و با هر بار افتادن بدون اینکه خسته بشه دوباره تلاش میکنه و وقتی موفق شد برای حتی چند ثانیه روی پاهای کوچولوش بایسته خیالش راحت میشه ...
3 اسفند 1394

ده ماهگی السا

فرشته ی نازم ده ماهگیت مبارک این روزها فسقل خونمون از در و دیوار و میز و صندلی و..... میگیره و روی پاهای کوچولوش می ایسته نمیتونم حسم رو توصیف کنم ولی تماشای دخترک نازم که روز به روز بزرگتر میشه و همه چیز رو برای اولین بار در کنار ما تجربه میکنه واقعا لذت بخشه و چیزی شبیه معجزه هست که فقط میتونم بگم خدا جوووووونم شکرررررت. بازی مورد علاقه ی این روزهای السا دالی کردن هست که وقتی میاد تو بغل ، دستهای ما رو میگیره و به صورتمون نزدیک میکنه و با یه لبخند ملیح منتظره تا باهاش بازی کنیم و چنان ذوقی میکنه که آدم دلش میخواد قورتش بده ، یه کمی هم شیطون شده و نباید لحظه ای ازش غافل شد ، به همه جا سرک میکشه و هر چیزی روی زمین میبینه حتی اجسام ذ...
26 بهمن 1394

جشن دندونی

بالاخره سر فرصتی که منتظرش بودیم روز هفت شهریور هزار و سیصد و نود و چهار فرا رسید و با یک تیر دو نشون زدیم یه دورهمی به مناسبت جشن دندونی السا جون که بعدازظهر با حضور خانمهای اقوام و دوستان برگزار شد و تولد بابا فربد که شب با حضور اقوام درجه ی یک البته با سه روز تاخیر برگزار شد و کلی بهمون خوش گذشت ، زحمت هر دو جشن رو مامان و بابای خوبم که همیشه به ما لطف دارن تو خونه ی خودشون کشیدن و واقعا سنگ تموم گذاشتن که جا داره همینجا ازشون تشکر کنم و دستشون رو ببوسم بقیه ی داستان به روایت تصویر                   ...
21 بهمن 1394

نه ماهگی السا

فرشته ی کوچولوی من! نه ماهه ی نازم! نه ماه را در کنار هم پشت سر گذاشتیم ..... روزهای شیرین و تکرار نشدنی ...... با خاطرات زیبا و دوست داشتنی و تجربه های ناب ..... و هر روز که میگذره من بیشتر عاشقت میشم و دلم برای روزهای گذشته بیشتر تنگ میشه. مهمترین اتفاق این ماه رویش اولین مروارید روی لثه های نرم و نازک دخترکم بود ، بالاخره در دویست و پنجاه و هشت روزگی دلبند ما دندون دار شد با توجه به علایم قبل از رویش دندون که خیلی وقت بود با ما همراه بود دیدن یه دندون ریزه میزه تو دهن شما موفقیت و شادی وصف نشدنی در خانواده ی ما به حساب میومد به طوری که در کسری از ثانیه مامی این خبر رو در سطح شهر پخش کرد و داستان کشف هم از این قرار بود که بعد ا...
25 دی 1394

هشت ماهگی السا

فسقلی مامی این روزها خیلی شیطون شدی من و بابایی رو میشناسی ولی خیلی راحت ما رو به ددر میفروشی یعنی اگه کسی یه تعارف بهت بزنه که داره میره ددر خودت رو میندازی بغلش و بی خیال مامان و بابا میشی بای بای کردن رو یاد گرفتی تا بهت میگیم السا بای بای کن دست های کوچولوت رو از بالا به پایین تند و تند حرکت میدی یعنی بای بای از نوع السایی ، روز اول تیر ماه که روز تولد مامان ملیحه بود برای اولین بار دس دسی کردی و ما هم کلی ذوق کردیم و کل جشن تولد رو شما به جای همه دست زدی و انصافا کم نزاشتی ، آب دهنت که از فروردین جاری شده به قوت خودش باقیه ولی خبری از دندون نیست هر چیزی که دم دستت باشه اول میره تو دهنت و بعد از چرخیدن داخل دهان به گوشه ای پرتاب میشه...
21 دی 1394

هفت ماهگی السا

فرشته کوچولوی نازم ! روز به روز که بزرگتر و خانم تر میشی کلی کارهای بامزه انجام میدی مثلا تو این ماه با پشتکار و تمرین های سخت راحت و سریع میچرخی و بلافاصله خودت رو به سمت جلو میکشی و در واقع تمرین سینه خیز رو شروع کردی ، کلمه ی "د" رو دوست داری و با خودت زمزمه میکنی ، راحت تر میشینی و با اسباب بازیهات سرگرم میشی ، با صدای بلند میخندی و لبخند دلنشینی همیشه رو لبای کوچولوت هست و خلاصه خانمی شدی علاقه ی زیادی به تماشای یکی از سی دیهای بی بی انیشتین بنام مزرعه دار کوچک داری و روزی صد بار تماشا میکنی ولی بقیه ی سی دی ها رو دوست نداری ، آهنگ مورد علاقه ات هم آهنگ دختر حمید طالب زاده است وقتی سوار ماشین میشیم زود پلی میکنیم و شما با ...
15 دی 1394