روزهایی که گذشت
از آخرین باری که به وبلاگ سر زدم زمان خیلی زیادی گذشته و مامانایی که جوجوهای همسن السا دارن میدونن با وجود کوچولوهای کنجکاوی که هر روز در حال کشف دنیای اطرافشون هستن ، نشستن و تمرکز کردن و نوشتن کار بسیار بسیار مشکلیه
روزهای بی تکرار بعد از تولد یکسالگی السا جون مثل برق و باد گذشتن روزهایی که هر روزش با روز قبل و روز بعد کاملا متفاوت بودن چون دخترک کوچولوی ما هر روز با کارهای جدیدش ما رو غافلگیر میکرد. مهمترین پیشرفت السا کوچولو تو این روزها راه رفتن بدون کمک بود البته راه رفتن که چه عرض کنم دویدن بدون کمک ، خاله ریزه ی خونه ی ما با قدم های کوچولوش ریز و فرز کل خونه رو در چشم برهم زدنی طی میکنه و یکی از بازیهای مورد علاقه اش تا به امروز به قول خودش بوودوو بوودوو هست ، گنجینه ی لغاتش وسیعتر شده و کلمات بیشتری یاد گرفته هرچند که بعضی از اونها رو فقط خودش میفهمه و ما و با کمال افتخار من و بابا فربد اونها رو برای بقیه ترجمه میکنیم.
چون تولد یکسالگی السا جون زودتر برگزار شد روز تولدش که چهاردهم آبان بود خاله الهام و عمو علی و ترمه کوچولو ما رو غافلگیر کردن و با یه مهمونی عالی که با حضور دوستهای خوبمون ترتیب داده بودن با بریدن یه کیک خوشمزه و خوشگل روز تولد السا رو در کنار هم جشن گرفتیم و حسابی ما رو شرمنده کردن فردای روز تولد هم خونه ی مامان ملیحه اینا دعوت بودیم و اونها هم با یه کیک دیگه ما رو سورپرایز کردن و چون از قدیم گفتن تا سه نشه ، بازی نشه ما هم اولین سال تولد السا رو با بریدن سه تا کیک در کنار عزیزانمون جشن گرفتیم.
من و کیک دومم
من و کیک سومم
السا در حال تماشای فیلم تولدش
السا در حال اکتشاف
السا به روایت تصویر
السای عصبانی