الساالسا، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

السا دلبند مامان و بابا

مروری برگذشته

1394/7/23 4:09
نویسنده : مامان لیدا
417 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک نازم همونطور که تو پست قبل برات نوشتم من و بابایی یازده اسفند ماه متوجه حضورت شدیم و قرار گذاشتیم فعلا این موضوع بین خودمون بمونه و به هیچکس چیزی نگیم،بعد از دیدن جواب آزمایش چون شما خیلی کوچولو بودی دکتر وقت معاینه رو موکول کرد به بیست و ششم اسفند یعنی آخرین روزی که مطب دایر بود.از اونجاییکه تعطیلات عید نزدیک بود و ما هر سال تعطیلات رو دسته جمعی با مامانم اینا و خانواده بابا فربد می رفتیم نوشهر ویلای مامان اینا ،نمی دونستیم که میتونیم امسال هم اونا رو همراهی کنیم یا نه در واقع میترسیدیم مسافرت برای من و شما خطرناک باشه و  قبل از مشورت با دکتر همش بهانه میاوردیم که شاید امسال ما مسافرت نیاییم و از اونجاییکه مامانا همیشه نگران بچه هاشون هستن مامان ملیحه همش با نگرانی از من میپرسید که مشکلمون چیه که نمیایم از شما چه پنهون من هم نتونستم بیشتر از این رازداری کنم و موضوع رو به مامان ملیحه گفتم کلی خوشحال شد ولی  ازش قول گرفتم که فعلا به کسی حرفی نزنه ، بماند که مامان ملیحه هم رازدار خوبی نبوده و بعدها لو داد که موضوع رو همون لحظه به بابام گزارش داده البته باید بگم این موضوع استثنا بود وگرنه ما خانواده بسیار رازداری هستیم.زیباخندونک                            

خلاصه روز بیست و ششم که روز چهارشنبه سوری بود من و بابایی رفتیم پیش دکتر و اولین سونوگرافی رو انجام دادیم شما یه نقطه خیلی خیلی کوچولو بودی تو دل مامان و دکتر گفت سن نی نی پنج هفته و شش روزه و تاریخ تقریبی زایمان هم بیست و سه آبان ماهه و خدا رو شکر مشکل خاصی نیست و مهمتر از همه گفت میتونید برید مسافرت فقط هر دو ساعت یه استراحت کوتاهی داشته باشین و برای همین اون سال هم مثل سالهای گذشته ما همگی رفتیم نوشهر و تا سیزدهم فروردین اونجا بودیم شما هم دختر بسیار خوبی بودی و اصلا مامان رو اذیت نکردی.                                                                                                       

یادم میاد من همش استرس داشتم که حالت تهوع من موضوع رو لو بده و برای همین تمامی تدابیر ضدتهوع رو با بابایی چک میکردیم و از اونجاییکه بابایی مخالف سرسخت مصرف داروهای شیمیایی هست یکی از تدابیرش تهیه بیسکوئیت ترد نمکی و تجویز اون نه تنها برای من بلکه برای  همه همسفرامون بود.چشمکولی خدا رو شکر اون مدتی که شمال بودیم حالت تهوع اصلا به سراغم نیومد و حسابی بهمون خوش گذشت چون اولین مسافرت سه تاییمون بود بابایی هم خیلی مواظبمون بود و با بودن فربدجون من دلم حسابی قرص بود.

پسندها (4)

نظرات (0)