دنیای با تو بودن
جوجو کوچولوی مامان از اون روزی که متوجه حضورت شدیم من و بابایی کلی کتاب با موضوع مادر و کودک خریدیم و هر روز دونه دونه کتاب ها رو طبق سن شما مطالعه کرده تو ذهنمون شکل تو رو ترسیم می کردیم و دلمون برات ضعف میرفت ، چون نمیدونستیم دختری یا پسر تو رویاهامون یه روز دختر میشدی یه روز هم پسر و از اونجاییکه سلامتی تو از همه چیز برامون مهمتر بود میگفتیم دختر و پسر فرقی نمیکنه ولی راستش رو بخوای ته دلمون خیلی دوست داشتیم که شما دختر باشی خلاصه این وضعیت ادامه داشت تا جنسیت شما مشخص بشه . خبر نی نی دار شدن ما تا اول خرداد ماه هزارو سیصد و نود و سه مخفی موند و اون روز بابایی خودش این...
نویسنده :
مامان لیدا
5:32